با بغض نشانه ی تو را می گیرند
هی جانب خانه ی تو را می گیرند
هر وقت که دور می شوی از پیشم
لبهام بهانه ی تو را می گیرند
جز عشق گذرگاه دلاویزی نیست
در هیچ کجا زمین زرخیزی نیست
از چیز دگر نگو و از عشق بگو
در زندگی ات که عشق کم چیزی نیست
کی قلعه ی اندام تو تسخیر شود
در جان و دلم عشق سرازیر شود؟
روح و تن یخ کرده ی من پیش از مرگ
ای کاش در آغوش تو تبخیر شود
دلباخته ی پلنگ چشمان توام
دیوانه آب و رنگ چشمان توام
در جبهه ی عاشقیّ و در سنگر عشق
تسلیم غم قشنگ چشمان توام
شد پخش و پلا جان و تنم بعد از تو
اندوه و بلا شد وطنم بعد از تو
آن کشور غارت شده هستم که مدام
در حال فرو ریختنم بعد از تو
اسطوره و روح معبد شعر منی
زیبایی و لطف بی حد شعر منی
در بود و نبودم جریان داری تو
معنای سکوت ممتد شعر منی
در حسرت نقطه چین لبهای توام
عمریست که شب نشین لبهای توام
ای کشف و شهود همه عالم با تو
من کاشف سرزمین لبهای توام
خوب است اگرکه کینه توزی نکنیم
از راه حرام کسب روزی نکنیم
کاری اگر از توانمان خارج بود
وعده ندهیم و گنده گوزی نکنیم
از شعر و شراب و سرخوشی لبریزی
شیرینی و دلنشین و شعر انگیزی
دفترچه خاطرات من از تو پُر است
تو دختر موطلایی پاییزی
سرمستم و شنگول، پر از عشق توام
آکنده ام و لول،پر از عشق توام
حال خوش من قابل فهمیدن نیست
سلول به سلول پر از عشق توام